بهنام خدا
سلام؛
مجموعه یادداشتهای پراکنده سفر رو به ناچار و جهت حفظ نظم و اختصار!! :) تو یه پست درج میکنم:
1. سفر اربعین، از اون سفرهاست.
از اونا که "تو پای به راه دَرنه و هیچ مپرس، خود° راه بگویدت که چون باید رفت".
اصلا قابل برنامهریزی و حساب و کتاب نیست. چه شروعش، چه تمام ثانیههای مسیرش، چه پایانش.
اصن از اون سفرهاست که یهو میزنه زیر بساط روزمرگیهات و زیر و روت میکنه. همچین که میبینی یه آدم دیگه شدی.
امکان نداره بری سفر اربعین و یه آدم دیگه نشی.
انگار، اربعینه که برات از قبل برنامه چیده و نمیذاره اونجور که خیالته، طیِ مسیر کنی. انگار یه نیروی عظیم، تو رو توی مسیری که از قبل برات طراحی شده، میکشه و پیش میبره. مسیری که برای تکتک زوّار، به اقتضای وجودشون، مجزّا طراحی شده.
از اون سفرهاست که باید دست و بالت رو از همهی تعلّقات باز کنی و زمینگیر کسی یا چیزی نشی. هرچیز و هرکس باهات همجریان باشه، خواه ناخواه باهات میاد و الباقی رو باید جابذاری.
بالاخره هرچی باشه، اربعین مشقِ عشقه. اگه نتونی خودتو آزاد کنی و بپری، باید به اسارت تن بدی و بمونی.
2. زیارت، یعنی دیدار، تشرّف، طواف.
در تمام مسیر اربعین، از اون لحظهای که داری کولهپشتیتو میبندی، تو تمام لحظاتی که اضطراب کاراتو داری که میشه یا نمیشه، تو قدم به قدم مسیر، از اون لحظهای که از امیرالمومنین علیه السلام اذن میگیری، تا اون لحظهای که چشمت به گنبد اباعبدلله علیه السلام میوفته، تماماً در تشرّف و در طوافی. تماموقت در محضر مولا حاضری.
بعضی دوستان میپرسن زیارت کردی؟ و منظورشون اینه که دستت به ضریح مطهر رسید یا نه؟ البته اون رو نفی نمیکنم، اونم جای خودش، ولی زیارت رو به این نباید محدود کرد. بهعلاوه اینکه اصلا شرایط اربعین، یه شرایط ویژه است.
تمام مسیر اربعین، بی برو برگشت در آغوش مولایی و همقدم یوسف زهرا سلام اللهم علیهما. توی تمام مسیر، زیر قبّهای. برای همین اینقدررررر جانچسبه که آرزو میکنی هیچوقت تموم نشه. شاید قبل سفر دغدغههایی داشته باشی و به سختیهاش فکر کنی، ولی همین که راهی شدی ...
اصلا گفتن نداره... باید بچشی...
3. عاقا من موندم مایی که دو کلوم زبان کشورهای همسایهمونو بلد نیستیم، واسه چی میریم زبان اهالی یه قارّهی دیگه رو یاد میگیریم؟!! خدایی یه ایرانی بخواد زبان خارجی یاد بگیره، اول از همه باید عربی یاد بگیره. جز اینکه مسلمونیم و زبان دینمونه، کل دور تا دور مملکتمون عربزبانن. نه؟ ترکی... نه؟ روسی... تهِ تهش چینی، کرهای ... آخه مثل بلبل انگلیسی حرف میزنی، زبون بغلدستیتو بلد نیستی؟! زشت نیست؟
به بچهی عراقی میگی اسمت چیه؟ اون میفهمه تو چی میگی. جواب میده "کاظم". بعد تو یه ساعت طول میکشه بفهمی داره میگه کاظم؟! دلتم خوشه تحصیلکردهای مثلاً! (جهت آشنایی با کاظم، به فیلمهای سفر مراجعه کنین :) ).
از اتاق فرمان اشاره میکنن انگلیسی زبان عِلمه! با تشکّر از اشارهتون، بله خب اون زمان که ریختن کتابخونههامونو آتیش زدن و علمامونو کشتن و غارتمون کردن، قدری از علممون رو از لابلای کتابهای نیمسوخته خودمون به دست آوردن، بسط دادن، و حالا چماقش کردن بر سر خودمون. عوض اینکه چماقپذیر باشیم، خوبه زحمت بکشیم زبان علم رو به فارسی و عربی برگردونیم. با تشکّر از اتاق فرمان!
4. سفر اربعین، با سفرهای زیارتی دیگه تفاوتهای اساسی داره. از جمله اینکه تو زمانبندی سفر باید حتماً جانب انصاف رو رعایت کرد. همه آرزو دارن خودشونو تو ایام اربعین به کربلا برسونن ولی عراق یه ظرفیت محدودی داره. هرچقدر هم از جان و دل مایه بذارن، اگه ما همکاری نکنیم، نمیتونن پاسخگوی این جمعیت باشن. بیشتر از اون اجحاف در حق هموطناییه که به خاطر ازدحام جمعیت و محدودیتها، پشت مرزها موندن و اجازه ورود ندارن. درسته که واقعا دلکندن و برگشتن، طاقتفرساست ولی شرط انصاف اینه که ایثار کنی و برگردی که جای کسی رو نگیری و بذاری دیگری هم به آرزوش برسه. زمان زیارت مسجد کوفه و سهله و سامرا و کاظمین و ... تو غیر ایام اربعینه. درست نیست سفر رو طولانی کنیم درحالیکه عدهای به همین خاطر، حسرت به دل میمونن و یه سال دیگه باید انتظار بکشن، آیا به اربعین بعد برسن آیا نرسن. اگه ترازِ ورود و خروج صورت نگیره، میشه همین بحرانی که ایجاد شد.
توی روایات هم اومده "زُر فَانصَرِف"، یعنی زیارت کن و زود برگرد. جوری نباشه زیاد موندنمون، صاحبخونه رو آزرده کنه و حق دیگری رو ضایع کنه.
5. میگن ایرانیا پای پیاده میرن کربلا، عراقیها با پورشه میان کلاردشت!
بزرگوار! همون پورشهسوارها تو ایّام اربعین التماس میکنن کفشای ما پیادهها رو واکس بزنن!
میفرمایند:
اَز سوزِ مُحَبَّت چه خَبَر اَهلِ هَوَس را
این آتَشِ عِشق است نَسوزَد هَمهکَس را
خدا شاهده خواستم به همین یه بیت اکتفا کنم، اما دلم نیومد بیشتر نگم!
آنجا که بُوَد جایگَهِ هِمّتِ عَنقا
هَرگِز نَتَوان یافت رَدِ پایِ مَگَس را
دَریا بِبَرد دَر دِلِ خود دُرّ و گُهَر را
وا پَس بِزَنَد اَز دِلِ خود خاری و خَس را
اَقوامِ به نان رَفته چه دانَند هُنَر چیست؟
آنان هَمه دانَند عَجَب قَدرِ عَدَس را !!
طارق رَهِ خود گیر اَز آن قومِ هَوَسناک
«اَز سوزِ مُحَبَّت چه خَبَر اَهلِ هَوَس را»
....................
پ.ن:
آقا جانم؛
باز هم براتون کم گذاشتم.
این ناچیز بیمقدار، همهی سرمایهاش "محبّت" شماست که اونو هم از خودتون داره.
خیلی دوست دارم سنگ تموم بذارم براتون، منتها در این قدّ و قوارهها نیستم.
بیایین و همین بضاعت ناچیز رو ازم بپذیرین.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ.
بازدید امروز: 29
بازدید دیروز: 76
کل بازدیدها: 586180